• وبلاگ : من و گل نرگس
  • يادداشت : چه خوش صيد دلم كردي...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 41 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      
     

    اي واي بر اسيري

    كز ياد رفته باشد

    در دام مانده باشد

    صياد رفته باشد


    تو رفته اي و حرم مانده بي‌پناه عباس

    نهان شده‌ست به ظلمت تمام ماه عباس

    غريب بود برادر‌‌٬ غريب تر شده است

    از آن زمان که نگاهش به راه...، آه عباس

    همان دمي که تو افشا شدي تنش لرزيد

    دو چشم امّ‌بنين خيره شد به راه عباس

    سکوت مبهم خيمه، سکينه منتظر است

    عمو و رود و عطش...حلقه سپاه،عباس

    بهانه کرده علي‌اصغر آب را ، اما

    دوباره تشنه به تو...جرعه‌اي نگاه عباس

    تو نيستي که ببيني چقدر تنها شد

    شکست قامت زينب به قتلگاه عباس

    پس از خسوف تو اي حرمت شب مهتاب

    تن رقيه شده مثل شب سياه...عباس

    حسين و بهت اخا گفتنت،حسين و غروب...

    کجاست ناله حيدر؟کجاست چاه‌،عباس؟

    تو و خجالت مشکي که از فرات تهيست

    فرات و گريه خجلت به شرم ماه عباس

    نخواستم که بگويم حسين تنها شد

    ولي دخالت اين بغض گاه گاه عباس...

    دو دست تا که جدا شد ، خدا به خود لرزيد

    و داستان تو شايد به اشتباه عباس ...

    قسم نمي‌خورم اما تويي که مي‌آيي

    بيا به جمعه موعود،

    روي اين پنجره دم کرده

    مي نويسم با شوق

    نام زيباي تو را با انگشت...

    گريه ي پنجره ديدن دارد!

    .


    دستم بگرفت و پا به پا برد

    تا شيوه ي راه رفتن آموخت

    محمد و علي...

    علي و محمد...

    محمد و مهرباني اش...

    محمد و صبرش...

    محمد و ايمانش...

    محمد و روحش...

    علي و نهج البلاغه اش...

    علي و سکوتش...

    علي و سر سختي اش...

    علي و دعاي کميلش...

    علي و عشقش...

    علي و فاطمه اش...

    محمد و عشقش...

    محمد و فاطمه اش......

    علي و ...

    محمد و ...

    نمي دانم.

    آن چه علي و محمد با دل من کردند نگفتني است.

    نمي شناسمشان

    آن چنان که شايد.

    هر کلامي کم مي کند قدرشان را....

    عجيب تشنه ام کردند...

    علي...

    محمد...

    نامشان حتي لرزه مي اندازد

    بر اندامم... چه بگويم؟!

    چه عجيب گره مي خورند

    اين دو نام با هم...

    نمي توانم هيچ کجاي ذهنم

    جدايشان کنم از هم...

    ..........

    به اين قطار ها دل مبند!

    شهدا

    از آسمان مي آيند...

    سلام ....

    چقدر قلم شما اكثر روحاني مي شه ...

    گاهي پستهاتون رو چنر بار مي خونم .

    به كار بردن مناسب اعار و تصاوير . احسنت جداً عاليه . مثل هميشه ...

    يا علي ...

    ...............

    .........................

    ..................................

    يا ابن الحسن چه ايامي بهتر از اين ايام كه صاحب عزائيد ودلتان پر از سوز و آه مادرتان . مولاي خوبم مرا چه به تمناي زيارت و رؤيت روي ماهتان كه اين جسارت بزرگي است بر ساحت پاك شما . . .

    ..............

    .....................

    ............................

    دولت عاشقي به روز شد . منتظر قدومتان ...

    + مسيحا 

    سلام بانو

    فكر مي كني مولا صداي عزيزشو پشت در شنيد ؟!...

    هماره برقرار

    سلام عزيزم .... ممنون از لطف زيادت ...... منم خوشحالم كه با يه وبلاگ دوست داشتنيه ديگه آشنا شدم .... خدا هنوزم دوستم داره.....
    + ... 

    يا زهرا

    سلام الله عليها

     <      1   2   3