• وبلاگ : من و گل نرگس
  • يادداشت : باز باران....
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مسيحا 

    سلام بانو

    عيد مبارك

    هماره برقرار

    سلام

    نمي دونم چرا چند وقتيه هر چي پست ميگذاريد من هيچ در جواب ندارم جز اينكه بگويم :

    دلم شكست ...

    ...........................

    چند روز پيش ولادت شاهزاده كربلا بود ...

    و فردا شب مبعث حضرت رسول ...

    اما ...

    حتما مي دونيد كه كاروان كربلا صبح روز مبعث از مدينه راه افتادند و ...

    من صبح روز مبعث هميشه ياد خوندن يكي از نوكر هاي ابي عبدالله مي افتم (حاج قربون ) كه مي خوند :

    با نواي كاروان ...

    بار بنديد همرعان ...

    اين غافله عزم ...

    كرببلا دارد ...

    هماره ...

    بنا خدا

    باسلام

    مطلب قشنگي نوشتيد.

    اجرتون با حضرت علي اصغر (ع)

    موفق و سربلند باشيد .

    التماس دعا

    + مسيحا 

    سلام بانو

    هماره برقرار

    از جاده ي سه شنبه شب قم شروع شد

    يا ليلي

    من با گوشواره فيروزه ام بازي ميكنم تا تو با نگاهت تمام داستان من را به ابتذال بكشي!

    بيا!

    آخر قصه دست تو!

    بباف ببينم بهتر از من چه نقشي ميزني بر اين صفحه هميشه سياه!

    سلام

    زيبا بود

    اينهمه خنجر دل کس خون نشد
    اين همه ليلي،کسي مجنون نشد

    آسمان خالي شد از فريادتان
    بيستون در حسرت فرهادتان

    کوه کندن گر نباشد پيشه ام
    بويي از فرهاد دارد تيشه ام

    عشق از من دور و پايم لنگ بود
    قيمتش بسيار و دستم تنگ بود

    گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
    تيشه گر افتاد دستم بسته بود

    هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
    فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

    هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه!
    هيچ کس اندوه ما را ديد؟ نه!

    هيچ کس اشکي براي ما نريخت
    هر که با ما بود از ما مي گريخت

    چند روزي هست حالم ديدنيست
    حال من از اين و آن پرسيدنيست

    گاه بر روي زمين زل مي زنم
    گاه بر حافظ تفاءل مي زنم

    حافظ ديوانه فالم را گرفت
    يک غزل آمد که حالم را گرفت:

    " ما زياران چشم ياري داشتيم
    خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم