به نام حضرت دوست
نميدانم چه بگويم
از صورت و زخمهاي مادر
يا از جنون پدر
دستانم ميلرزد توان و ياراي نوشتن ندارند
سياه پوشيده اي همچون ليلي
و سرخ نوشتي همچون مجنون
ميداني آرزويم را به نوعي تغيير دادم
مدتي هست كه آرزو دارم كاش من هم سردار بي پلاك گردم
دعايم كن
در پناه حضرت دوست