آي شب دهم را بگويم و شب يازدهم را نه
باشد
ببين
ببين چگونه معشوقه اي
شرط زندگي اش را
گرديدن دور برادر قرار مي دهد
و عاشقي، معشوق مي شود بر بلنداي ني
و از چپ و راست
رقصكنان و قرآن خوان
مي آيد مقابل چشمان عاشقش
گويي دلبري را استادتر از
حسين نيست
حسين دلبري مي كند و زينب عاشقي
معشوقي عاشق شده و عاشقي معشوق
كجايي ؟
هنوز روضه را شروع هم نكردهام
همه را گفتم
براي شب آخر
شب دهم
شب يازدهم هم همان شب دهم است فرقي ندارد حالا مي گويم
شب دهم همان شب يازدهم است مي گويم مي گويم
صبر كن صبر كن ...
شب سوم آقا تا اينجا بيشتر نتونستم بنويسم
هنوز روضه رو شروع نكرده
شبم تموم شد
هنوز شب دهم و يازدهم شروع نشده ها...