زينب سلام الله عليها آب مي شد
مقابل حسين
و حسين
سالها بود آب شده بود براي زينب
اصلا آب شده بود براي زينب
تا زينب هم آب شود براي حسين
آمد و ديد زينب بالاخره بعد اينهمه سال
امشبي
شب دهمي
بالاخره زينب هم
آب شده است
دستهايش را به سينه ي خواهر گذاشت
مرج البحرين بلتقيان
بينهما برزخ لا يبغيان
اب به آب رسيد
زنده شد
حالا فهميدي چرا آن حديث خلقت الافلاك را خواندم
آب و آب و آب
آب را به خاطر آب افريد و آب را به خاطر آب و آب را به خاطر آب
خدايا خوب همه را بازي گرفته اي ها
دستت را رو كردم
فكر كردي نفهميدم