شيلام شيلام شد تا شيلام
خوفي آبجي ؟ ( چون آيکوناش خيلي ذاقارته ديگه نمي ذارم )
بابا دل و روده کامپوتر دراومد تا اين وبلاگ جيگولي ويگولي اومد بالا
چه خبره همشيره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدشم شما كاري كه مي كني به فتوبلاگ راه بنداز ا
چه خبره 300 تا عسك توي يه پست ؟؟؟
خيلي بيتر تره !!!
خب بذار ببينم اينجا چيا هست ؟؟
ميگم Level ادبي شما خيلي زده بالا !! اين پست پاييني بسيار ثقيل بود
هر چي خواستم تو مخم فرو كنم قضيه چيه ؟؟؟ نشد كه نشد !!! همش هنگ مي كرد و فرت و فرت Restartميشد همين جوري . ديگه اين آخريا خودش خود بخود بالا مي اومد و از نو Restart مي شد !!!
........................................
دلم مي خواهد سر به سينه خدا بگذارم و غم سالهاي هبوط را زار زار بگريم . آن هنگام كه تكه اي از وجود نازنين خود را بر ما وديعه گذاشت كه : اخر عزيز من جز من كسي را نداري تو ؟ آخر اگر مي دانستي كه من چقدر به ات مشتاقم جان ميدادي !! و ما زير لب آرام زمزمه كرديم : با تمام راه باريكه هاي كج و معوج نرفته مان الهي و ربي ...
ولي همه اش لق لقه زبان بود . يك تكه گوشت است ديگر . هر جوري كه بخواهي مي چرخاني اش . سر خودمان كلاه نگذاريم .
و به همين راحتي همه سراشيب هاي پر سنگلاخي را كه غلت خورده بوديم و پايين امده بوديم ، دوباره رفتيم بالا ، تا نور ، اصلا تا خود ذاتش . يادت مي آيد ؟ خودش دستمان را گرفته بود !!!
آخر ميداني ؟ با ما غريبه نيست كه ! اصلا ما اوييم . اصلا او ماست .
مي بيني !!! وقتي اينجوري به دور و بر ديد مي اندازيم ديگر فرياد در گلو خفته ان پير طريقت كه : انا الحق هايش بر گوش چشم بستگان سنگين امده بود ديگر برايمان عجيب نيست ...
ولي افسوس كه به همان راحتي كه صعود را تجربه مي كنيم به همان راحتي هم ، نه اصلا ، از آن راحت تر ؛ سقوط را تجربه مي كنيم ...
بد مذهب جزئي از همان نيم ذات بد رنگ وجودمان شده ، سقوط را مي گويم .
به همين راحتي ...
ديدي به همين راحتي ...
ولي بنازم به اين معرفت كه هنوز انتظارمان را مي كشد ...
خدا منتظرمان است ...
نمي خواهي كه چشم انتظارش بگذاري ...
ولي دعا كن اين بار سقوط نكنيم ...
دعا كن ...
ولي يك چيزي خيلي برايم عجيب است ...
عجب صبري خدا دارد ؟؟؟
تا بعد
محمد صادق