Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انسان خطای آموزگارش را نشناسد، تا آنکه اختلاف [و دیگر نظرات]را بشناسد . [ایّوب علیه السلام]

دونه های انارم - من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
برادر ! عیدت مبارک(پنج شنبه 86 آذر 29 ساعت 2:42 عصر )

:flw3:یا قمر بنی هاشم:flw3:

زمزم من تشنگی

کعبه ی من علقمه

 

 

 

 

برادر! عیدت مبارک

 

تقدیم به پدر غریبم...:flw3:

* غدیر بود . رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم : « برادر ! عیدت مبارک»

پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود!!

به «ابن سکیت» گفتیم «علی». هیچ نگفت، نگاهمان کرد و گریست.زبانش را بریده بودند!!

خواستیم دستهای میثم را بگیریم و بگوییم « سپاس خدای را که ما را از متمسکین به ولایت امیرالمومنین قرار داد»

دست هایش را قطع کرده بودند!!

گفتیم:«یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم» سیدی! کسی از بنی هاشم.

جسدهایشان درز لای دیوارها شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود!

زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران بر پا ، در کنج زندانها نماز میخواندند.

* فقط همین نبود که میان بیابان بایستد ، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کند تا ماندگان برسند. فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا رود، صدایش کند و دستش را بگیرد ، فقط گفتن جمله ی کوتاه «علی مولاست» نبود.کار اصلا اینقدرها هم ساده نبود. فصل اتمام نعمت ، فصل بلوغ رسالت ، فصل سختی بود.

بیعت با «علی» علیه السلام مصافحه ای ساده نبود. مصافحه با همه ی رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه ی سه حرفی باید کشید. ایستادن پشت سر واژه ای  سه حرفی که در حق ، سخت گیر بود . این روزها ولی همه چیز آسان شده است . این روزها « علی مولاست» تکه کلامه معمولی و راحت است.  

 

* اگر راحت میشود به همه ی تیرک های توی بزرگراه تراکت سال امیرالمومنین زد و روی تابلو های تبلیغاتی با انواع خطها نوشت «علی»!!، اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم میشود این کلمه را تکرار کرد و تکرار ، حتما جایی از راه را اشتباه آمده ایم . شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم و گرنه با او؟؟!...

کار حتما سخت بود، صبوری بی پایان بر حق ، تاب آوردن عتاب هایش حتما سخت بود.

* آن « مرد ناشناس » که دیروز کوزه ی آب زنی را آورد، صورتش را رو ی آتش تنور گرفته «بچش! این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده ».

آن « مرد ناشناس » سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد میگرید: « آه از این ره توشه ی کم ، آه از راه دراز »

و ما بی آنکه بشناسیمش ، همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم و تمرین میکنیم که با نامش شعر بگوییم ، خط بنویسیم ، آواز بخوانیم و حتی دم بگیریم! و از خود بی خود شویم....

عجیب است!!! مرد هنوز هم « مرد ناشناس » است.

 

 

 

یا علی:flw3:


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 1  بازدید
بازدیدهای دیروز: 7  بازدید
مجموع بازدیدها: 120110  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

دونه های انارم - من و گل نرگس
نرگس*
» آرشیو یادداشت ها «
دونه های انارم
» موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن