Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل احمق در دهانش و دهان حکیم دردلش است . [امام عسکری علیه السلام]

نرگس* - من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
معرفتم معرفتای قدیم!(پنج شنبه 86 مرداد 25 ساعت 7:52 عصر )

 

سلام بر شعبان و اعیادش

سلام بر حسین و عباسش ، سلام بر سجاد و سجده هایش ،

سلام بر علی اکبر و جوانیش، سلام بر نیمه شعبان و ظهور مولودش ،

آغاز ماه شعبان ماه شادی آل الله

بر شما و تمامی شیعیان و منتظران مبارک باد     

 

 

معرفت!

ای بابا چی بگم از این کلمه

که شده مثله سوزن تو انبار کاه!

به خدا!

به نظر من هر آدمی

هر چقدر دل بزرگتری داشته باشه

معرفتشم بیشتره!

حالا کو دل بزرگ!

اگه بهت بگن خدا چرا دل رو آفرید ؟

چی میگی؟

اصلا بزار اول از عشق بگیم

نمیدونم چرا تا حرف عشق میشه

همه فرار میکنن!

ای بابا شما چرا!

مممممم

عشق به دو دسته تقسیم میشه

زمینی و آسمونی!

یکی میگفت من این تقسیم بندی رو قبول ندارم!

نظر شما چیه؟

زمینیش که الا ماشالله

سه سوته عاشق میشن

به قول مادر بزرگم

عشقم عشقای قدیم!

دختر و پسر وقتی هم دیگرو میدیدن که عاقد داشت نطق میکرد

النکاه السنتی!!

به خوبیو و خوشی باهم زیر یه سقف زندگی میکردن

همین جوری که داشتم به عینک مامان بزرگم نگاه میکردم

گفتم ای بابا مامان جون

گذشت اون موقعه ها

الان فدات شم معرفت و نجابت و غیرت

شده قضیه ی کفش سیندرلا:))

یه نگاه از پشت عینکش به من میکنه و میگه

تقصیر خودتو ننه!

چرا مادرم؟

حتما چون آپارتمان نشینیمو و سال به سال

همسایه همسایه رو نمیبینه؟

تقصیر ما چیه که مثل شما ها یه حیاط با یه حوض نقلی و

با کلی و صفا و مهربانیو همدلی نداریم؟

ادامه میده میگه:

اون موقعه ها صفا بود

حرف از بیمعرفتی نبود!

دغدغه ی مردم بنزین و پول و بیماری وترفیک و قهر ...

این حرفا نبود

حالا چی

؟؟

دوست دوستشو سالی یه بارم نمیبینه!

مادر و پدر از بچه هاشون گله مندن

بچه ها به قول شما ها

با کلاس شدن!

بگو ننه ببینم !

با کلاس بودن یعنی اینکه بعد کلی خون جگر خوردن و بزرگ کردن اولاد

بری و یه گوشه آسایشگاه سامندان

بزاریش به امونه خدا؟؟!

سالی یه بارم نگی مادر و پدری هم داشتی؟!؟!

دخترم !

اون موقعه ها میشد تو تاریکیه شب تک تک ستاره هارو بشمری!

شب و روزم با صفا بود

ایقدر سقف آسمون به حیاط خونه ها نزدیک بود که

میشد مثل ریحونای باغچه ی آقا بزرگ

از آسمون ستاره چید

به همین اندازه دل مردم هم به خدا نزدیک بود

مثل ریحونای باقچمون.....


عزیزم!

اگه اشکی ریخته میشد...

اشک عشق حسین بود!

اگه گریه ای بود

برای غربت زینب بود

ولی حالا چی؟

راستی عزیزم!

محرم محرمای قدیم!

وقتی محرم میرسید

تو دلا غوغایی بود

اگه کسی نذری داشت

همه ی محله میریخت خونش

یکی سبزی پاک میکرد

یکی اسپند دود میکرد

یکی صلوات میفرستاد

با هم اشک میریختن

با هم گریه میکردن

با هم دل بدست میاوردن

با هم درداو دوا میکردن

با هم خنده میکردن

ولی حالا چی ؟؟

 

آسمون پاک بود و دلا هم پاک بودنو عشقا هم پاک بودن

حرف از دروغ و فریب و دورنگی نبود

اشکا ، ساختگی نبود

و خنده ها از ته دل بود!

الان ...

آسمون پر از دود و تاریکی....

دلا هم پر از دود و تاریکی...

و قلبا هم به همین اندازه از خدای بالاسری، دور شده

چطور میتونی از این قلبا توقعه معرفت و عشق و پاکی داشته باشی؟

گفتم مامانم

قراره 5 شنبه به مناسبت میلاد آقام عباس بریم دیدن جانبازا

میدونی که از خیلی وقته منتظرم...

تا اینو گفتم

اشک چشماشو گرفتو گفت

اون موقعه ها وقتی یه جوونی شهید میشد

همه ی محله یار و یاور مادر تنهاش میشدن

با دیدن اشک مادر شهید دلا آتیش میگرفت

وقتی یه جوونی از اسارت میومد

چه غوغایی تو محله به پا میشد!

الان صدای سرفه های همسایه جانبازت

که عرشو میلزونه

دلای سنگ  مارو نمیلرزونه!

تازه طلبم داریم!!!

 

هیچکی تنها نبود

ولی حالا چی ننه؟

همسر شهید و تهدید میکنه که از خونش بره بیرون

سرش داد میزنه

زنی که شوهرش یه زمانی

فرمانده ی یه عملیات جنگی بوده

ابهت نگاهش دل همه ی عراقیارو میلرزونده

یکی نیست بگه

و توکه تهدید میکنی

و میخوای از خونت بندازیش بیرون

اگه شوهرش 20 ساله قبل

میگفت به من چه

الان نه این خونه رو داشتی!

و نه ناموس و شرفی!

 

گفتم میدونم مادرم

ما خیلی بیمعرفتیم

میدونم:((

 

 

 

اون موقعه در هر خونه ای رو میزدی صدای خنده بود و مهربونی

حالا چی؟

دست رو دل هر کی میذاری

پر از غم و غصه است

شروع میکنه به گریه کردن

اون موقعه ها اینقد از کلاس و مد خبری نبود!

همه دلشون خوش بود ،که چهار ستون بدنشون سالمه

همین امام زاده ی سر کوچمونو میبینی؟؟!؟

اون موقعه ها غول غوله بود

صدای صلوات مردم همه ی محله رو پر میکرد

صدای اذون مسجد واضح واضح بود

مثل قلبه یه نوزاد!

یکرنگی و صداقت و به قول تو، معرفت

تو قلب همه خونه کرده بود

قلبا به هم نزدیک بود

مادر و پدرا اینقدر از اولادشون ،

و بچه اینقدر از مامان و باباهاشون دور نبودن!

الان باباهه صبح علی الطلوع میزنه از خونه بیرون و

آخر شب برمیگرده

وقتی هم که میاد خسته و کوفته

دیگه انرژی، براش نمیمونه که با بچه هاش انس بگیره!

مادر بنده خدا هم که از صبح تا شب زحمت میکشه که جای خالی پدر رو

تو این مدت پر کنه

بچه ها هم قدر نشناس شدن

او موقعه ها بچه ها برای مادر و پدرشون جون میدادن

جوون وقتی میرفت جبهه

با اجازه ی مادش میرفت

سربند یا زهرا به سر داشت

ولی حالا چی مادرم؟

الان کو دلی؟و کو خدایی تو این دل؟

عزیزکم!

سجاده ها بوی یاس میداد

وقتی صدای اذون کوچه پس کوچه هارو پر میکرد

دل همه رو میلرزوند

همه ی خانواده با هم نماز میخوندن!

الان چی؟

اگر هم نمازی باشه!

برای رفع تکلیفه

برای اینکه عذاب وجدان نگیری!

یه خم و راستی میشی

ولی کو عشق؟؟؟

الان از خدا طلب دارن

با دین خدا بازی میکنن

حتی نماز خوندنم کلاس داره!!!

آدمه بی ریا خیلی کمه

وقتی هم پیدا میشه

بهش میگن احمق!!!

سادگی و پاکی تو این دوره زمونه جزء گمشده هاست!

 

حرفاش تموم شد و من همین جوری داشتم نگاهش میکردم

خوب این از عشق زمینی!

حالا به من بگید

با این عشق کشکی زمینی

چطور میتونیم عشق آسمونی رو تعریف کنیم؟؟

با این دلا چطور توقع داریم که خدا دعای فرج مارو اجابت کنه؟؟

اونم پسر فاطمه...!

پسر مادری که

زاییده عشق بود

 

با این قلبا که برای خودمون جفت و جور کردیم

چطور ادعای عشق اللهی بکنیم؟؟؟

کدون عشق؟

 

نیا

نیا:((

گل نرگس

دروغ میگوییم

به جان مادرت زهرا

دروغ میگوییم

 

 

 

 

 

یا زهرا


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 29  بازدید
بازدیدهای دیروز: 3  بازدید
مجموع بازدیدها: 123505  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

نرگس* - من و گل نرگس
نرگس*
» آرشیو یادداشت ها «
دونه های انارم
» موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن