... الي متي اجار فيك يا مولاي؟؟؟...
... تا به كي حيران و سرگردان تو باشم مولاي من؟؟؟...
بازم باروووووووون!
سلام بانو
يوسف آهسته بگوييد نميرد يعقوب
گرگها زوزه كشان پيرهنش را بردند
بانو تو كه ما رو كشتي با اين عكسا و حرفا ...
ايام عشق بازي مام (محرم و صفر ) داره تموم ميشه
همه ي حرفا رو محمد با قر زده ... حسين ... عيد خدا ... تحويل سال
ديگه چي بگم ...
به روزم سر بزن ...
هماره برقرار ...
هر روز مي گوييم که فردا ترک دنيا مي کنيم چون به فردا مي رسيم امروز و فردا مي کنيم
چه وبلاگ خوشگلي داري
بهت تبريك ميگم
امروز داشتم اين بر چسبي رو که خدا روم زده بود رو مي خوندم . روش نوشته شده بود : " تاريخ انقضاء : وقتي که نتونه نيازي از کسي برطرف کنه "
خداي مهربونم دوست دارم
خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي را دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري. من چون تويي دارم و تو چون خود نداري
ببينم اينجا چه جوريه ؟؟؟ كامنت هاي قبلي من كوشون پس !!!!!بگذريم عزيز دل برادر !!!!
با اين متن هاي قشنگي كه ميذاري همه حرفا رو ميزني من ديگه چي بگم ؟؟؟
اللهم عجل لوليك الفرج
به نام خدا
مي دوني چه قدر دلم تنگ شده واسه بارون توي جمكران :(
يا علي مدد
چهل روز است که از تبسم زينب بر گلوي حسين مي گذرد
چهل روز است که زهرا درد پهلوي شکسته خود را از ياد برده
چهل روز است که علي سر در چاه نخلستان دل فرو برده و آرام مي گريد
چهل روز است که محمد از ديدگانش خون مي گريد
جهل روز است که خدا ميزبان حسين است
سلام
بسيار زيبا بود . ولي به سختي وبلاگتون باز شد
موفق پيروز باشيد
خيلي زيبا مي نويسيد
لطفا مرا لينك كنيد.
با تشكر
http://allah.coo.ir
........
بر كنار پنجره سبز انتظار نشستهام.
آسمان دلم ابرى است و شوره زار وجودم تشنه لب
گويا مدتهاست كه ترنم زيباى باران را در خود حس نكرده است.
مىخواهم ببارم و سوار بر مركب زيباى اشك، تنها عصاره خالص خلقت، اوج گيرم
تا با او بگويم:
معبود من! چقدر زيباست در كوير سوزان زندگى تنها و بىكس در مقابل تو شكستن و سر بر سجده نياز نهادن، با يك اقيانوس فقر و يك سبد خلوص.
چقدر زيباست نواى « الهى و ربى من لى غيرك» و
در سكوت شب، ذكر « انا عبد ك الذليل» را فرياد زدن؛
فريادى در اوج خاموشى.
اللهم عجل الوليك الفرج
............ آرى بگذار بگويم . فرياد كشم . هوار سر دهم بر سر درياى طوفانى دردم . دردى كه جز با نظرى از تو درمان ندارد . تا بدانى ...
بدانى با كدام واژه، از كدام فرهنگ، نام زيبايت را (يا مهدى)، با كدام قلم، در كدام گوشه قلب بيمارم ساخته و عاشقانه حك كردهام . تا بدانى كه هنوز هم مشتاقم با حلقوم پاره پارهام، از رنج هزارساله تاريخ مظلوميتم با تو درددل كنم . از تاريخ تاريك دردآورم . از آواى چندشآور جغد شبهايم ...
بگذار تو را با يك نگاه به تمام لحظههايم، به تمام سحرهاى خاموش خود دعوت كنم . بگذار عقربههاى ساعت نفهمند با كدام تيكتاك، گذر پرشتابشان را به خلوت خدايى خويش خواندى و متوقفشان كردى .