ساعت ٫بمان نرو
ديگر زمان زيادي نمانده است
بايد کمي ستاره ببينم در آسمان
بايد کمي بنفشه بکارم کنار حوض
تا انتهاي خط راهي نمانده است
تيک تاک عمر من
آه اي دقيقه هاي عجول....رخصت نمي دهيد؟
بر من چه کارهاي زيادي که نمانده است...
ساعت ترو به جان عقربه هايت ..بمان نرو
بايد شروع کنم
حتي اگر به آخر خط هم رسيده ام
آه اي خداي من
از دفتر حيات من٫ٍچند برگ عمر..
چند صفحه مانده است؟
تا هست دفتري..تا مانده برگ نو
بايد تمام ورق هاي رفته را٫خط خورده يا سياه
ديگر ز ياد برم
اينک منم قلم به دست
خطاط لحظه ها٫نقاش عمر خود
ساعت نماند و .............رفت
در اين دو روز عمر
پيروز آن کسي است٫که در دفتر حيات
تکليف هر چه بود٫اين مشق سرنوشت
زيبا نوشت و رفت....